یک شب خواب یک اسب قهوه ای بلوطی رنگ را دیدم که سوار بر آن از رودخانه می گذشتم. راستش من هیچ وقت جرات اسب سواری نداشتم و ندارم. نهایت ذوق و علاقه ام به کره اسب های داخل باغ است که هر از گاهی دستی به گردن شان بکشم. اما همیشه صدای شیهه ای را که می کشند، دوست دارم. ازشان عکس میگیرم و دویدن و بازی شان را تماشا می کنم. با همان اسب بلوطی خوش رنگ که گویی بزرگسالی ِ یکی از همان کره اسب های باغ بود پا به آب گذاشتم. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

closed ندای درون دانلود سرا کالای ارزان شرکت تولیدی عدل پلاستیک خاور همه چیز برای تو